چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ
نامه ای به خدا
یک روزکارمند پستی به نامه هایی که آدرس نا معلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود. نامه ای به خدا. با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده وبخواند.
در نامه اینطور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف من را که صد دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یک شنبه هفته دیگرعید است و من دونفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی. به من کمک کن. کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آن ها جیب خود را جست وجو کنند وهر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان96 دلار جمع شد که آن را در پاکتی گذاشته و برای پیر زن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند عید به پایان رسید و چند روزی از آن ماجرا گذشت تا اینکه نامه دیگری از آن پیر زن به اداره پست رسید. که روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود: خدای عزیزم چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آن ها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان پست آن را بر داشته اند...!!!
۹۴/۰۴/۱۰