چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ
شعر طنز لیلی امروزی
شعر طنز لیلی امروزی
يك شبي ليلي دلش آمد به درد
عاشق بيچاره را احضار كرد
گفت : اول يك طبيبي كن خبر
بعد از ان هم انچه ميگويم بخر
داد دستش صورتي با لابلند
نام اشيائي بر ان بنوشته چند
گفت : بايد سكه هاي ناب ناب
بهرم اري تا غروب افتاب
يك النگوي طلا يك سينه ريز
طوق مرواريد و گردنبند نيز
دستبندم از برليان مي خري
با دو گردنبند و سه انگشتري
ساعت بسيار زيبا از طلا
زود بهر من بخر اي ناقلا
دستكش با كيف و كفش وروسري
كن فراهم تانخوردي تو سري
در سر راهت بخر يك كاديلاك
بهر لب رژ بهر ناخون نيز لاك
عطر پاريس از برايم كن رديف
مانتوي اعلا به رنگ كفش وكيف
خواهي ارباشم هميشه من زنت
تا ابد گردم وبال گردنت
كاخ در لندن بخر از بهر من
با گل و گلدان استخر و چمن
بابت مهريه ده ميليون دلار
زود كن اماده و آن را بياور
۹۴/۰۹/۱۱