خاله بازی
دیروز بچه های همسایه داشتن خاله بازی میگردن
رفتم ببینم بازیشون چه فرقی با زمان ما کرده
دیدم پسره دنبال دکتر سقط جنین میگرده
دختره میگه نه من میخوام بچه مو نگه دارم!!!!!!
ترسیدم منم بازی بدن فرار کردم
دیروز بچه های همسایه داشتن خاله بازی میگردن
رفتم ببینم بازیشون چه فرقی با زمان ما کرده
دیدم پسره دنبال دکتر سقط جنین میگرده
دختره میگه نه من میخوام بچه مو نگه دارم!!!!!!
ترسیدم منم بازی بدن فرار کردم
آب قطع شده بود، رفتم از یخچال چن تا شیشه آب برداشتم ریختم تو کولر.
بعدا فهمیدم دوتا از شیشه ها گلاب بوده!
اشتباهی ریختمش توی کولر.
حال هوای امامزاده گرفته خونمون
فضافوق العاده معنوی شده!
نایب الزیاره همتون هستم
دیگه بابام هم دست به کولر نمیزنه
نشسته زیر باد کولر داره زیارت عاشورا میخونه
هرکی حاجتی چیزى داره کامنت بذاره.
مورد داشتیم یکی از هموطن هامون از لود شدن صفحه ی اصلی گوگل فیلم گرفته . . .
رفته خارج نشون داده بِش پناهندگی دادن
عاقا جدیدا رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت.
انقده پررو بود همش سیخ تو چشای هممون نگاه میکرد
مامانم تو گوشم گف خوبه والا نه شرمی… نه حیایی… نه… همین جوری داشت میگف که
یهو دیدیم عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد. !!!!!!!!
در بهت و حیرت بودیم که ….
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بوده!!!
.
.
البته این چیزی نیست مورد داشتیم مامانه موچینش رو از دست پسرش قایم کرده!
عشق چیست؟
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت: بازی.
به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی.
به جوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت.
به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟ گفت:عمر.
به عاشقی گفتند: عشق چیست؟
چیزی نگفت: آهی کشید و سخت گریست
به کوه گفتم عشق چیست؟
لرزید
به ابر گفتم عشق چیست؟
بارید
به باد گفتم عشق چیست؟
وزید
به پروانه گفتم عشق چیست؟
نالید
به گل گفتم عشق چیست؟
پرپر شد
به انساتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت دیوانگی ستن گف
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر
پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای
گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او
برروی یک صندلی دستهدارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار
او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه
میخواند .وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد
هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود
فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا
تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمیداشت ، آن مرد هم همین کار را
میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنش نشان
دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا
ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و
نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی میخواست! او حسابی عصبانی شده بود.
در
این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن
زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد
انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل
هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک
قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و
دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که
بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.
آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…
در
صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیتهایش
میخورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و
یا معذرتخواهی نبود.
- چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!
و زمان … پس از گذشتن
یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه !
یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمی مونه !
یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با کل پسرا کل کل کنه !
یه دختر خوب تو روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره ( و سرکاره ) ده هزار تا دروغ نمی گه !
یه دختر خوب از مثلاً 6 ساعت وقت کلاس خودش 5 ساعتش رو نمی پیچونه !
یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمی کنه !
یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری !
یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمی کشه !
یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو اونقدر تو خرج نمی اندازه !
یه دختر خوب وقتی از ترانه های خارجی هیچی حالش نمیشه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده !
یه دختر خوب توی قرار با پسر زورکی کلاس نمیاد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه !
یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید هزارتا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره !
یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه !
یه دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغری : هانی ، کبری : شانی ) !
یه دختر خوب هیچوقت از دماغ فیل نمی افته !
یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده ، باباشو توی منگنه قرار نمیده که بابا تندتر برو!
یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی ، شادمهر عقیلی ، محمدرضا گلزار و جدیداً هم مد شده گروهضد بازیرو به در و دیوار اتاقش نمی زنه !
یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی توی عروسی نداره از همسایه و اقوام قرض نمی کنه!
یه دختر خوب لباش رو جمع نمیکنه تا دهان گشادش غنچه دیده بشه و بعد نتونه حرف بزنه و به ساسی مانکن بگه شاشی مانکن !
این حق مسلم هر دختریه که عکسای 13 تا 18 سالگیشو بسوزنه!
خانومایی که می رید سینما
خواهش می کنیم اون گنبد رو از روی کلتون بردارید تا ملت پشت سریتون هم بتونن فیلم نیگا کنن!
یه فامیل داریم، معتقده اگر دسته جمعی زیر کولر بخوابیم به موتورش فشار میاد، حتی شاید هم بسوزه!
هیچ وقت دوس دخترتون رو بخاطر عیب هایی که داره سرزنش نکنید چون اون بنده خدا بخاطر همین عیب ها بوده که
نتونسته بهتر از تو پیدا کنه!!! (borujerdiha.ir)
خداییش پشه ای که ۶ طبقه میاد بالا،
.
.
.
.
حقشه که نیش بزنه. زحمت کشیده کار کرده ….
داییمون بعد 1ماه زنگ زده بهم میگه دلم برات تنگ شده بی معرفت
خونه تنهام بیا اینجا
منم 1000 فکر باحال کردم که چه سوپرایز خوبی برام داره یعنی چه چیزی انتظارمو میکشه!ا ؟
رفتم اونجا دیدم بنایی دارن !ا
بهم میگه پسر چرا انقدر دیر کردی؟
این قدر که بیل و کلنگ زدم دستام تاول زده
یارو می ره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه می پرسه: کتابش خوب بود؟ یارو جواب می ده: والا شخصیت
زیاد داشت ولی داستانشو نفهمیدم! کتابدار می گه: پس شما بودین دفترچه تلفن منو اشتباهی بردین!
دیروز تو خیابان اعصابم داغون بود. فقط دوست داشتم یکی رو بزنم
این وسط یکی اومده میگه ساعت چنده؟
می گم یه ربع به دو
برگشته می گه خودت بدو!
هیچی دیگه اون کسی که دنبالش می گشتم رو پیدا کردم!
(borujerdiha.ir)
تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه ، تو مدت فیلم یه جوری نگاتون
میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته
یه بار اعصاب نداشتم داشتم قدم می زدم، یه خانومی ازم پرسید:
ببخشید آقا ساعت دارید؟
منم گفتم آره و رفتم!
سر شب مامانم زنگ زده می گه شام چی دوست داری بپزم؟ می گم فرق نمی کنه هر چی می خوای بپز. می گه من
چیزی به ذهنم نمی رسه تو بگو، می گم باشه زرشک پلو با مرغ درست کن.
می گه آخه ماکارونی پختم!
بالاتر از سرعت نور می دونی چیه؟
سرعت جمع و جور کردن خونه در مواجهه با مهمان سرزده
دیگه کسی مشغول ساخت و ساز نیست همه مشغول ساخت و پاخت اند!
چند وقت دیگه هم می بینیم مردم تلویزیونِ خونه شون رو گرفتن دستشون تو خیابون راه می رن.
بعد می پرسیم می فهمیم گوشی جدید سامسونگه!
بچه که بودم زنگ زدم 118 فوت کردم!
بعد خانومه گفت تلفن شما کنترل می شه بیب بیب بیب …!
داشتم سکته می کردم. سریع قطع کردم، سیم تلفنم کشیدم، رفتم در خونه رو هم قفل کردم.
فقط کم مونده بود از کشور خارج بشم!
دختر خالم پنج سالشه داشت برنامه کودک می دید، کانالو عوض کردم
برگشته بهم می گه آخه قیافه هم نداری یه چیزی بهت بگم!
طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده می گه پسر جون، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم، یوزر پسورد فیس بوک رو بزن!
قدیما وقتی شام نداشتیم تن ماهی می خوردیم، بعد تن ماهی شد 7 هزار تومن، رو آوردیم به املت، حالا هم که گوجه شده
6 تومن، نمی دونم از این به بعد چه خاکی باید بخوریم.
تا 5 سالگی فکر می کردم اگه اذیت کنم لولو می خورتم
6 سالگی فکر می کردم خانم مجری از توی تلویزیون می تونه همنو ببینه
7 سالگی فکر می کردمیه کلاغی خبرها رو برا مامانم می بره
10 سالگی فکر می کردم دخترا رو مامانا به دنیا میارن پسرا رو باباها
14 سالگی فکر می کردم خارج یه جا نزدیکه آلمانه
16 سالگی فکر می کردم کرم دندون وجود داره
17 سالگی فکر می کردم یه روزنامه هست اسمش کثیرالانتشاره
19 سالگی فکر می کردم اگه پولامو چند بار بشمارم کم میشه ازش
20 سالگی دیگه تصمیم گرفتم فکر کردن رو بذارم کنار!
دوس دارم اسم دخترمو بذارم مروارید
اسم مامانشم که صدفه
منم که جلبکم
کلا یه خونواده دریایی درست کنیم!