این حق مسلم هر دختریه که عکسای 13 تا 18 سالگیشو بسوزنه!
خانومایی که می رید سینما
خواهش می کنیم اون گنبد رو از روی کلتون بردارید تا ملت پشت سریتون هم بتونن فیلم نیگا کنن!
یه فامیل داریم، معتقده اگر دسته جمعی زیر کولر بخوابیم به موتورش فشار میاد، حتی شاید هم بسوزه!
هیچ وقت دوس دخترتون رو بخاطر عیب هایی که داره سرزنش نکنید چون اون بنده خدا بخاطر همین عیب ها بوده که
نتونسته بهتر از تو پیدا کنه!!! (borujerdiha.ir)
خداییش پشه ای که ۶ طبقه میاد بالا،
.
.
.
.
حقشه که نیش بزنه. زحمت کشیده کار کرده ….
داییمون بعد 1ماه زنگ زده بهم میگه دلم برات تنگ شده بی معرفت
خونه تنهام بیا اینجا
منم 1000 فکر باحال کردم که چه سوپرایز خوبی برام داره یعنی چه چیزی انتظارمو میکشه!ا ؟
رفتم اونجا دیدم بنایی دارن !ا
بهم میگه پسر چرا انقدر دیر کردی؟
این قدر که بیل و کلنگ زدم دستام تاول زده
یارو می ره کتابخونه کتابشو پس بده، مسئول کتابخونه می پرسه: کتابش خوب بود؟ یارو جواب می ده: والا شخصیت
زیاد داشت ولی داستانشو نفهمیدم! کتابدار می گه: پس شما بودین دفترچه تلفن منو اشتباهی بردین!
دیروز تو خیابان اعصابم داغون بود. فقط دوست داشتم یکی رو بزنم
این وسط یکی اومده میگه ساعت چنده؟
می گم یه ربع به دو
برگشته می گه خودت بدو!
هیچی دیگه اون کسی که دنبالش می گشتم رو پیدا کردم!
(borujerdiha.ir)
تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه ، تو مدت فیلم یه جوری نگاتون
میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته
یه بار اعصاب نداشتم داشتم قدم می زدم، یه خانومی ازم پرسید:
ببخشید آقا ساعت دارید؟
منم گفتم آره و رفتم!
سر شب مامانم زنگ زده می گه شام چی دوست داری بپزم؟ می گم فرق نمی کنه هر چی می خوای بپز. می گه من
چیزی به ذهنم نمی رسه تو بگو، می گم باشه زرشک پلو با مرغ درست کن.
می گه آخه ماکارونی پختم!
بالاتر از سرعت نور می دونی چیه؟
سرعت جمع و جور کردن خونه در مواجهه با مهمان سرزده
دیگه کسی مشغول ساخت و ساز نیست همه مشغول ساخت و پاخت اند!
چند وقت دیگه هم می بینیم مردم تلویزیونِ خونه شون رو گرفتن دستشون تو خیابون راه می رن.
بعد می پرسیم می فهمیم گوشی جدید سامسونگه!
بچه که بودم زنگ زدم 118 فوت کردم!
بعد خانومه گفت تلفن شما کنترل می شه بیب بیب بیب …!
داشتم سکته می کردم. سریع قطع کردم، سیم تلفنم کشیدم، رفتم در خونه رو هم قفل کردم.
فقط کم مونده بود از کشور خارج بشم!
دختر خالم پنج سالشه داشت برنامه کودک می دید، کانالو عوض کردم
برگشته بهم می گه آخه قیافه هم نداری یه چیزی بهت بگم!
طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده می گه پسر جون، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم، یوزر پسورد فیس بوک رو بزن!
قدیما وقتی شام نداشتیم تن ماهی می خوردیم، بعد تن ماهی شد 7 هزار تومن، رو آوردیم به املت، حالا هم که گوجه شده
6 تومن، نمی دونم از این به بعد چه خاکی باید بخوریم.
تا 5 سالگی فکر می کردم اگه اذیت کنم لولو می خورتم
6 سالگی فکر می کردم خانم مجری از توی تلویزیون می تونه همنو ببینه
7 سالگی فکر می کردمیه کلاغی خبرها رو برا مامانم می بره
10 سالگی فکر می کردم دخترا رو مامانا به دنیا میارن پسرا رو باباها
14 سالگی فکر می کردم خارج یه جا نزدیکه آلمانه
16 سالگی فکر می کردم کرم دندون وجود داره
17 سالگی فکر می کردم یه روزنامه هست اسمش کثیرالانتشاره
19 سالگی فکر می کردم اگه پولامو چند بار بشمارم کم میشه ازش
20 سالگی دیگه تصمیم گرفتم فکر کردن رو بذارم کنار!
دوس دارم اسم دخترمو بذارم مروارید
اسم مامانشم که صدفه
منم که جلبکم
کلا یه خونواده دریایی درست کنیم!