جوک 163
روایت است که روزی لقمان و ایوب خواستند با اینترنت ایران کار کنند :
بعد از 10 دقیقه
ایوب صبرش را از دست داد . لقمان ادبش را
روایت است که روزی لقمان و ایوب خواستند با اینترنت ایران کار کنند :
بعد از 10 دقیقه
ایوب صبرش را از دست داد . لقمان ادبش را
ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻡ ﻣﺚ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻤﺎﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﺳﻮﺭﭘﺮﺍﯾﺰ ﮐﻨﻢ
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺑﺴﺘﻢ
ﺧﺎﮐﺒﺮﺳﺮ ﺣﺪﻭﺩ 50 ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺍﺳﻢ ﺑﺮﺩ ﺟﺰ ﻣﻦ
ﺍﯼ ﻣﺮﺩﺷﻮﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻤﺎﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯿﻮ ﺑﺒﺮﻥ
ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ
یه تیکه کالباس انداختم جلو گربه
اومد بو کرد شرو کرد گریه کردن
گفت بوی داداشمو میده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتي بچه بودم يه بار مامانم كتكم زد
منم اومدم تريپ فيلما لباسامو جمع كنم از خونه برم..
اومد ديد يه بار ديگه كتكم زد كه چرا لباساي تاشده روبهم ريختي
طرف میگه از شهرتون خاطره بدی دارم
میگم چرا؟!
میگه: یبار اومدم اونجا اسهال شدم
دیوص اومده ریده تو شهرمون طلبکارم هست
به بابام میگم بدم میاد آبمیوه رو تو لیوان شیشه ای بخورم
برگشته میگه بریز تو آفتابه بخور نی ام داره.
):
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
همه ی سر در گوشی ها ... منتظر افطارند
تو دانشگاه از یه دختر خوشم اومد
یه اسکناس در آوردم روش شماره نوشتم
رفتم بهش گفتم این پول از جیب شما افتاد
دختره خنگ اسکناسو ازم گرفت رفت باهاش ساندویچ خرید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا مشکل این نیست
درد من اینه که یارو ساندویچیه از ظهر تا الان داره پیام میده میگه از ساندویچ خوشت اومد عزیزم؟
اینو کجای دلم بزارم
استادمون گفت یه بار تو ماشین شجریان پلی کردم از ایلام تا کرمانشاه نی و سنتور بود تو کرمانشاه یه بیت حافظ خوند دوباره سه تار زد تا همدان!
ﺍﻧﻘﺪﯼ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﭘﺪﯾﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎست
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ اینده ﻣﻦ نیست